جدول جو
جدول جو

معنی سرخه ریز - جستجوی لغت در جدول جو

سرخه ریز
(سُ خَ)
دهی جزءدهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب. دارای 376 تن سکنه است. آب آن از نهر ساغرچی و چشمه. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده ریز
تصویر خرده ریز
چیزهای خرد، کم بها، پراکنده و بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ)
آشغال. ریزه پیزه. خرت و پرت. چیزهای بسیار کوچک
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
رشته یا طوقی به جواهر یا سکه های زر که زنان آویزند و تا سینه ممتد باشد. گردن بندی فراخ که بر روی سینه افتد و بر آن جواهرو زینتهای دیگر آویخته است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان فریدون کنار و چاکسر در 310500 گزی تهران واقع است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ زَ)
نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان پلته و پاطاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ زَ)
دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 631 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
هفتریز جرغاتو جامی است -1 آنکه جرعه (شراب ومانندآن) ریزند، جامی باشد ناوچه دار و آن دو قسم است: بزرگ و کوچک. با بزرگ آن زنان در حمام آب بر سر ریزند با کوچک آن دارو شربت و غیره در گلوی اطفال ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه ریز
تصویر جرعه ریز
آن که جرعه (شراب و مانند آن) ریزد، جامی باشد ناوچه دار و آن دو قسم است، بزرگ و کوچک. با بزرگ آن زنان در حمام آب بر سر ریزند و با کوچک آن دارو و شربت و غیره در گلوی اطفال کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرده ریز
تصویر خرده ریز
اشیاء کم ارزش، چیزهای کم فایده یا بیهوده، باقی مانده هر چیز، آشغال
فرهنگ فارسی معین
خرت وپرت، خنزرپنزر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یاره، گردن بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی